با «حجاب» جنگ هم می شود!
می گفت نمی شود؛ اصلا امکان ندارد.
حجاب و ورزش؟!حجاب و کوهنوردی؟!
حجاب و فعالیت؟!... نه شدنی نیست!
اما وقتی فرشته ای عکس خرمشهر را در چشمانش قاب گرفت
دید می شود؛ با «حجاب» جنگ هم می شود!
برچسبها: حضور زنان محجبه در دفاع مقدس, hijab, hejab, حجاب در ایران
این عمار
خیابان ها را که بنگری پر است از موجوداتی به نام {انسان}.زنانی که چه راحت خود را اسباب سرگرمی نگاه نامردان کرده اند و چقدر به دور از انسانیت خود را جست و جو می کنند.انگار زهرا و زینب را نمی شناسند، و مردانی از تبار خاموشی که غیرتشان در خواب زمستانی فرو رفته و همچنان دور از گرمای خون حسین روزگار می گذرانند.. چه بازی زیبایی، دوسر باخت است.
مردها انگار نام علی را نشیده اند و انگار نام عباس به گوششان نخورده.پیاده رو ها باریک اند و ازدحام جمعیت زیاد و چه صحنه ی نمایشی ساخته اند این انسان نماها..{نمایش ارزش فروشی}..و نمی بینند نخ هایی که از دست ها و پاها و سرهاشان آویزان است.و براستی کارگردان این نمایش کیست؟،دخترکان نازهایشان را به خیابان آورده اند و پسرکان نیازهایشان را و اینان چقدر از حسین دورند و چه ساده علی را گم کرده اند.و در این میان تکلیف ما چیست؟
همسنگران:شما آوینی ها و کاظمی های زمان هستید .پس پیرو خط ولایت و در سایه ی رهنمود های رهبری یاعلی گفته و فکری کنید تا حسین را از شما نگرفته اند.
منبع : گروه معارف موسسه سرلشکر شهید حاج احمد کاظمی
برچسبها: حجاب, عمار, زن, مرد, دختر, غیرت, حیا, عفت, چادر
رهسپاریم با ولایت تا شهادت
رهسپاریم با ولایت تا شهادت
حاج آقا باید برقصه ......
این مطلب رو تو یکی از وبلاگها دیدم دلم نیومد که نذارم
بخونین خیلی قشنگه...
این خاطره را همان سال 87 در اتوبوسی که راهی نور بود، از یکی از راویان نورانی شنیدم که خواندنش بعد از سه سال هنوز مو به تنم سیخ میکند... بخوانیدش که قطعا خالی از لطف نیست:
"چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاههای بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشمتان روز بد نبیند... آنقدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوقالعاده خراب بود. آرایش آنچنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.
اخلاقشان را هم که نپرس... حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمیدادند، فقط میخندیدند و مسخره میکردند و آوازهای آنچنانی بود که...
از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...
دیدم فایدهای ندارد! گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست!
باید از راه دیگری وارد میشدم... ناگهان فکری به ذهنم رسید... اما... سخت بود و فقط از شهدا برمیآمد...
سپردم به خودشان و شروع کردم.
گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!
خندیدند و گفتند: اِاِاِ ... حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟
گفتم: آره!!!
گفتند: حالا چه شرطی؟
گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی میبرم و معجزهای نشانتان میدهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راهتان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.
گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟
گفتم: هرچه شما بگویید.
گفتند: با همین چفیهای که به گردنت انداختهای، میایی وسط اتوبوس و شروع میکنی به رقصیدن!!!
اول انگار دچار برقگرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آنها سپردم و قبول کردم.
دوباره همهشون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...
در طول مسیر هم از جلفبازیهای این جماعت حرص میخوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم...! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک میخواستم...
میدانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آنها بیحفاظ است...
از طرفی میدانستم آنها اگر بخواهند، قیامت هم برپا میکنند، چه رسد به معجزه!!!
به طلائیه که رسیدیم، همهشان را جمع کردم و راه افتادیم ... اما آنها که دستبردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخیهای جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خندههای بلند دست برنمیداشتند و دائم هم مرا مسخره میکردند.
کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که اینجا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگهای نمیبینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...
برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچهها خواستم یک لیوان آب بدهد.
آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...
تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد... عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمیشود! همه اون دخترای بیحجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت میداد...
همهشان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه میزدند ... شهدا خودی نشان داده بودند و دست همهشان را گرفته بودند. چشمهاشان رنگ خون گرفته بود و صدای محزونشان به سختی شنیده میشد. هرچه کردم نتوانستم آنها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آنجا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آنها را از بهشتیترین خاک دنیا بلند کردم ...
به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسریها کاملا سر را پوشاندهاند و چفیهها روی گردنشان خودنمایی میکند.
هنوز بیقرار بودند... چند دقیقهای گذشت... همه دور هم جمع شده بودند و مشورت میکردند...
پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند.
سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کردهاند و به جامعهالزهرای قم رفتهاند ... آری آنان سر قولشان به شهدا مانده بودند ..."
به نقل از وبلاگ : آخرین جمعه
برچسبها: حاج آقا باید برقصه, محجبه, کاروان راهیان نور, حجاب در کاروان راهیان نور
آتش جهنم بسیار سوزان تر است.
رعایت حجاب + ازدواج = خوشبختی
اینجا غرب نیست که جوانان فقط معضل مسائل جنسی داشته باشند، اینجا ایران است؛ کشور جوانان مسلمان و برای جوان مسلمان بسیار مهمتر از رفع غرایز جنسی، حفظ ایمان و بارورتر کردن آن است.
اما امروزخیابان ها درس شهوت می دهند. غرایز را بارور و روح انسان را کوچک می کند. روح را سنگین می کنند تا مبادا اوج بگیرد. مگر نه اینکه تفاوت انسان و حیوان در داشتن روح انسانی است؟ یعنی همان چیزی که امروز جزو بی ارزش ترین ها است!
امروز برای ضرباتی که به جسم می زنند دیه تعیین می کنند اما برای هزاران ضربه ای که روزانه به روح انسان وارد می شود چاره چیست؟
چقدر تلخ است روزهایی را که برای نزدیک شدن به خداوند باید سپری کنیم باید بگذاریم برای رام کردن غرایزی که همین اجتماع آنان را سرکش کرده است!
چقدر تلخ است که متأهلین باید برای حفظ زندگی هایشان این روزها بسیار تلاش کنند!
قیمت دیه جسم خاکی مان روز به روز بالاتر می رود اما آیا روحمان انقدر بی ارزش شده است که حتی نمی توانیم اعتراض کنیم به ضربه هایی که هر روز در اجتماع می خوریم؟
با وجود تبعات دردناک بی حجابی دلیل این همه پافشاری برای تکرار عملی اشتباه چیست؟
امروز بدحجاب ها بی رحم ترین قشر اجتماع هستند؛ چه خود بدانند و چه در غفلت باشند، فرقی نمی کند. چراکه اثر بی حجابیشان امروز گریبانگیر عده بی شماری می شود و همه واقف به اهمیت حق الناس هستیم.
تنها راه حل منطقی برای رفع این معضلات اساسی، رعایت حجاب از طرفی و ازدواج از سوی دیگر است. این نسخه تنها مخصوص مسلمانان نیست بلکه بالا رفتن میزان افسردگی و ناهنجاری های بیشمار اجتماعی و موج بازگشت به عفاف در اروپا و آمریکا، نشان می دهد حجاب امری فطری و ضروری است، ازدواج جوانان نیز هم.
با دخل و تصرف از وبلاگ : حجاب
عوامل ایجاد فشار جنسی در دوران مجردی
چند سکانس از فاجعه ای که جوانان ایرانی از فشار جنسی در دوران مجردی تجربه می کنند .
سکانس اول : فاصله زیاد میان بلوغ جنسی و ازدواج
طبق آمار، در کشور ما متوسط بلوغ جنسی پسران 12 و دختران 10 سال است. آمار رسمی سازمان ثبت احوال در سال 89 نشان می دهد که متوسط سن ازدواج برای مردان 27 و زنان 22 سال است. با یک جمع و تفریق ساده، عمق فاجعه را می توان دریافت. فاصله بلوغ جنسی و ازدواج برای پسران 15 و دختران 10 سال است.
غم انگیزتر آن که طبق گفته های مهدی صابری، مدیر بخش روان پزشکی سازمان پزشکی قانونی، متوسط سن بلوغ عاطفی هم به 16 سال شد پیدا کرده است. در نتیجه ما با انبوه جوان هایی روبه روییم که هم به بلوغ جنسی رسیده اند هم توانایی شناخت و ابزار احساساتشان را دارند، اما نمی توانند ازدواج کنند.
سکانس دوم : دسترسی به برنامه های ماهواره ای
برنامه های ماهواره ای، اعم از فیلم، سریال و حتی تبلیغات در صورتی که کنترل شده استفاده نشوند، چه در سایت های فارسی زبان و چه غیر از آن، پر از محتواهای تحریک کننده اند. به این فهرست می توانید دسترسی آزادتر به فیلم های سینمایی و سریال های سانسور نشده و تحریک کننده را هم افزود.
سکانس سوم : گسترش سایت های پورنوگرافی در فضای مجازی
آمار مشخصی وجود ندارد، اما افراد زیادی در جهان به صورت مداوم از سایت های پورنو استفاده می کنند. تاکنون بیش از 1 میلیارد جست و جو برای کلمه های پورنو در فضای وب انجام شده است. این سطح از تقاضا البته به یک تجارت عظیم در فضای مجازی برای عرضه محتوا و رسانه های پورنو در فضای وب منجر شده است؛ محتواهایی مانند کلیپ، عکس، داستان و رسانه هایی که اختصاصاً برای رابطه جنسی اینترنتی به وجود آمده اند. استفاده از این محتواهای غالباً تصویری برای همه کاربران ایرانی که از فیلتر شکن استفاده می کنند ممکن است و احتیاج به زبان دانی هم ندارد.
نسل جوان و نوجوان فعلی کمتر از نسل قبلی به مبانی سنتی مذهبی رجوع می کند و در مورد رابطه با جنس مخالف دیدگاه های آزادانه تری دارد
سکانس چهارم : تغییر ارزش ها
طبق پژوهش های انجام شده، شکاف نسلی آشکاری میان نسل سوم (متولدین نیمه دوم دهه 60 و نیمه اول دهه 70) با نسل اول و دوم (نسل جوان دوران جنگ) وجود دارد. نسل جوان و نوجوان فعلی کمتر از نسل قبلی به مبانی سنتی مذهبی رجوع می کند و در مورد رابطه با جنس مخالف دیدگاه های آزادانه تری دارد. تغییر ارزش ها از یک سو و ساختار سنتی حاکم از سوی دیگر، باعث بلاتکلیفی جوانان در مسئله چگونگی مدیریت میل جنسی در دوران مجردی شده است.
سکانس پنجم : افزایش آگاهی های جنسی
در عصر وفور اطلاعات، جوان ها دیگر مانند گذشته تا زمان ازدواج چشم و گوش بسته نمی مانند و این آگاهی به آنچه در رابطه جنسی می گذرد، هم بلوغ جنسی را کاهش داده و هم فشارهای جنسی را به یک دغدغه روزمره تبدیل کرده است.
به نقل از : پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده
دانلود بیانات مقام معظم رهبری در مورد عظمت زن
دانلود بیانات مقام معظم رهبری در مورد عظمت زن
مدت زمان: 03:41 ------ حجم : Mb 1.1
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
متن سخنرانی :
مقام معظم رهبری در عظمت زن و حفظ حجاب می فرمایند:
عظمت زن بودن را در آمیختن حجب و حیا و عفاف زنانه با عزت مسلمانانه و مومنانه، درک کنید. زن مسلمان ما این جور است دنیای فاسد غرب خواستند بروز زن را، شخصیت زن را در روش های غلط و انحرافی که همراه با تحقیر جنس زن است، بزور به ذهن دنیا فرو کنند. زن برای این که شخصیت خودش را نشان بدهد، بایستی برای مردان چشم نواز باشد. این شد شخصیت برای زن؟! بایستی حجاب و عفاف را کنار بگذارد، جلوه گری کند تا مردها خوششان بیاید. این تعظیم زن است یا تحقیر زن؟
این غرب، مست دیوانه از همه جا بی خبر، تحت تأثیر دست های صهیونیستی، این را به عنوان تجلیل از زن علم کرد و یک عده هم باور کردند.
عظمت زن به این نیست که بتواند چشم مردها را، هوس هوسرانان را بخودش جلب کند؛ این افتخاری برای زن نیست؛ این تجلیل زن نیست؛ این تحقیر زن است.
عظمت زن آن است که بتواند حجب و حیا و عفاف زنانه را که خدا در جبلت زن ودیعه نهاده است، حفظ کند؛ این را بیامیزد با عزت مومنانه؛ این را بیامیزد با احساس تکلیف و وظیفه؛
آن لطافت را در جای خود بکار ببرد، آن تیزی و برندگی ایمان را هم در جای خود بکار ببرد. این ترکیب ظریف فقط مال زنهاست؛ این آمیزه ظریف لطافت و برندگی، مخصوص زنهاست؛ این امتیازی است، که خداوند متعال به زن داده است.
لذا در قرآن به عنوان نمونه ایمان:«و فضرب الله مثلا للذین امنو و المراه فرعون »
خدای متعال دو زن را به عنوان نمونه مثال می زند؛ به عنوان نمونه ایمان، نه نمونه ایمان زنان بلکه نمونه ایمان بشر، زن و مرد.
یکی زن فرعون است. «و مریم ابنة عمران» و دومی حضرت مریم است.
اینها اشاره ها و نشانه هایی ست که منطق اسلام را نشان می دهد.
شعار های آزادی!
دنبال راهی برای ارضای نگاه های هوس آلوده ی خودشان هستند؛
می دانم که می دانی،
پس بیا و این دانستن را باور کن.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
به نقل از وبلاگ : سربداران 313
موضوعات مرتبط: قطعات ادبی و اشعار حجاب، مطالب خواندنی
برچسبها: حیا, چادر